پایگاه اطلاع‌رسانی قرارگاه امیرعباس فضلعلی

هر مجموعه انجمن های اسلامی در هر کجای کشور، یک سنگر فرهنگی و فکری است.«مقام معظم رهبری»
پایگاه اطلاع‌رسانی قرارگاه امیرعباس فضلعلی

قرارگاه محلی است که در آن افسران جوان جنگ نرم گرد هم می‌آیند تا اطلاعات خود را در مباحث اعتقادی، اخلاقی و تشکیلاتی بالا ببرند. قرارگاه انجمن های اسلامی ناحیه 3 کرج در سال 91 با عنوان قرارگاه حضرت علی‌اکبر(ع) در مقطع راهنمایی و با نام حضرت میثم تمار در مقطع دبیرستان، شروع به کار کرد. مربی و مسئول این دو قرارگاه از ابتدای تشکیل به فارغ التحصیل انجمنی، نیروی ارزشی، نخبه و خدوم انقلاب اسلامی، برادر "امیرعباس فضلعلی" سپرده شد. این شهید بزرگوار در طول کمتر از دوسال، فراتر از وظیفه ی خود فعالیت‌های مثمر ثمری در جهت پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی انجام داد و سرانجام در روز 22بهمن سال 1392همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در حالی که مشغول آماده‌سازی غرفه‌های فرهنگی اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان استان البرز بود، دچار سانحه‌ی برق گرفتگی شده و به ملکوت اعلی پیوست. از آن پس به پاس خدمات و تلاش های بی‌وقفه‌ی آن فعال جبهه‌ی فرهنگی انقلاب اسلامی، قرارگاه های تحت مسئولیت ایشان، به عنوان قرارگاه «امیرعباس فضلعلی»، مقطع جدیدی از فعالیت خود را آغاز کرد. انشاءالله همه‌ی ما ادامه دهنده‌ی راه شهدا باشیم.
پس از وقایع اتحادیه انجمن اسلامی البرز در مرداد سال93 و اخراج نیروهای ارزشی توسط ابوالحسن معظمی گودرزی، قرارگاه زنده یاد امیرعباس فضلعلی، به عنوان یک قرارگاه فرهنگی مستقل، فعالیت خود را ادامه داد و به یاری خداوند متعال این روند را ادامه خواهد داد.

نوای عشق
آخرين نظرات

آغاز ایام فاطمیه تسلیت باد...

چهارشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۱۸ ق.ظ

یا فاطمه...

السلام علیک ایهاالممتحنة امتحنک الله الذی خلقک قبل ان یخلقک...


دل خورشید محک داشت؟ نداشت                 یا به او آینه شک داشت؟ نداشت

آسمانی که فلک میبخشید                          احتیاجی به فدک داشت؟ نداشت

غیر دیوار و در و آوارش                          شانه ی وحی کمک داشت؟ نداشت

مردم شهر به هم میگفتند:                          در این خانه ترک داشت؟ نداشت

شب شدو آینه ی ماه شکست                   دست این مرد نمک داشت؟ نداشت

تو بپرس از دل پر خون و محن                 چهره ی یاس کتک داشت؟ نداشت


باورم نیست...

باورم نیست باز هم منت نهادی و عمرم را تمام نکردی تا یک بار دیگر فاطمیه را ببینم...درک کنم...با تمام وجود...

شاید برای عده ای سخت است...اما برای من زیباتر از این نیست که نوروزم را با نامی شروع کنم که طراوت و عظمت و قداستش در ذات نام هست...

فاطمه...

آری...نامش خیلی زیباست...بی نظیر است... یگانه است...مادر است...

هم او که پس از پدرش چیزی از او نمانده بود...به جز... ناهلة الجسم...منکسر ضلع...معصبة الرأس...باکیة عین...

مادرجان...

گاهی به خودم میگویم صبر زینب...ناگهان زیر لبم میاید که صبر حسن... پس از آن قلبم میگوید علی... و دیگر لال میشوم و آرام آرام اشک میریزم...زاری میکنم... ضجه میزنم...

دوست دارم در عزایت بمیرم...اگر کسی بداند عمق مصیبت را مرگ برایش بعید نیست...

راستی چند روز پیش چادر مادرم خاکی شده بود...چشمم که به چادرش افتاد بی اختیار زدم زیر گریه...آستین در دهان گرفته بودم که کسی صدایم را نشنود...آه...آستین به دهان گرفته بودم که تا به خود آمدم و آستین در دهان دیدم،آستینم روضه ها برایم گریز زد... گریه ام بیشتر شد و ناله زدم...ناله که زدم تازه فهمیدم ناله چه کرده...بلند گریه میکردم...ناگهان ساکت شدم...آخر عده ای آمده بودند و میگفتند "گریه نکن! مرد که گریه نمیکنه..."...با خود گفتم آری...یا امیرالمؤمنین...

مادر جان...

آرزو دارم روزی برسد که با صورت و محاسنم، خاک مزارت را بزدایم و در همان حال بمیرم و دفنم کنند تا در قیامت که برخاستم، در صحرای محشر فریاد بزنم که این صورت،شفیع گنهکاران است ...آتش جهنم بر آن حرام شده است...این صورت متبرک به مزار بی نشان مادر هستی است...

مادرم...

فاطمه...

نظرات (۱)

  • باشگاه وبلاگ نویسان استان البرز روایت نو
  • با سلام
    خواهش میکنم جواب دهید
    چندین بار پیام ارسال کردم خدممتون از اینکه امکان دارد شماره تماستون رو ارسال کنید جهت مضاحبه با شما و ایمیل تان را ارسال کنید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">